شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

برادر غریب من

پناهم
چهل روزه که ندیدم تو رو تکیه‌گاهم
اومدم به دیدنت با همۀ سپاهم
از اون روزی که رفتی چهل روزه تو راهم

رسیدم
رشیده بودم و حالا دیگه قد خمیده‌م
اگه می‌بینی که شکسته و موسپیدم
آخه نمی‌دونی من چه حرفایی شنیدم

سنگم زدن از روی بام
خودت که بودی برادرم حسین
نگاها بود به ما مدام
خودت که بودی برادرم حسین
دیگه ندیدیم احترام
خودت که بودی برادرم حسین

«حسین عزیز فاطمه
ای برادر غریب من حسین»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کبوده
چهل روزه که زنجیر به دستای ما بوده
برا بچه‌ها تحمل یتیمی زوده
رباب تا حالا این‌قدر از علی دور نبوده

یه لحظه‌م
نذاشتم کسی از بچه‌ها تنها بمونه
نذاشتم تنها تو شب‌های صحرا بمونه
یه حرفایی هم هست تو دلم اما بمونه

نمی‌گم از خرابه‌مون
تو فقط یه شبشو دیدی حسین
از غصه‌های بی‌امون
اگه بمیرم بِم حق میدی حسین
نمی‌گم از رقیه جون
برا دیدنش دیر رسیدی حسین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رسیدم
با این‌که از کربلا جز زیبایی ندیدم
نمی‌دونی که تو شام و کوفه چی کشیدم
غریبه که نیست یه وقتایی دیگه بریدم

کجایی
ببینی که فراق ما به آخر رسیده
یه خواهر غمدیده به برادر رسیده
دیگه عمرم تو این اسارت به سر رسیده

یه کاروان تو اربعین
اومد به کرب‌وبلا غریبونه
میان شلوغ می‌شه سرت
زمونه همین‌جوری نمی‌مونه
یه روزی تعدادشونو
هرکی بخواد بشماره نمی‌تونه