درِ بهشتو آتیش کشیدند، آدمای جهنّمی
از هُرمِ این داغ، با آه و ناله، میسوزه قلب عالمی
این خونه که آتیش زدید، آیینۀ بیت خداست
فاطمه توی این خونهس، بیتالحرام مصطفاست
به این خونه سلام میداد هر روز پیمبر
میزدن آسمونیا بوسه به این در
حالا چرا آتیش از این در میکِشه زبونه
چرا از این کوچه میاد صدای تازیونه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این صحنهها رو، این کینهها رو، داره میبینه مدینه
محسن شهید شد، افتادم از پا، تا علی از پا نشینه
مردم! مگه نمیبینید، ولی رو دارن میبَرن
چطوری آروم میشینید، علی رو دارن میبَرن
حالا که بیوفاییه رسمِ زمونه
من مگه مُردم که علی غریب بمونه
حتی با صورت کبود و پهلوی شکسته
نمیذارم دست علی باشه تُو کوچه بسته