شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

تموم امید بابا

دارم می‌بینمت ولی نمی‌شه باورم چرا؟
که این‌جوری تن تو مونده روی خاک کربلا
فقط نکشتنت... خدا نگذره از اینا بابا

تو رو تا پشت لشکر کشیدن
گل بودی و گلبرگاتو چیدن
معلومه که با بغض و با کینه
همه سر رسیدن
رشتۀ عمر منو با شمشیر
با خنجر بریدن

«جوون بابا، رشید بابا
پاشو تمومِ امید بابا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاشو عزیز قلب من پاشو مؤذن حرم
ببین به روی شونه‌هام سنگینی یه کوه غم
خودمو تو عزای تو چه‌جوری دلداری بدم

داغ تو باباتو می‌سوزونه
قلبمو به آتیش می‌کشونه
توی دنیا چه داغی بزرگ‌تر
ز داغ جوونه
جونی نمونده دیگه تو دستام
پاهام ناتوونه

«جوون بابا، رشید بابا
پاشو تمومِ امید بابا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیکرتو چه‌جوری آخه از خودم جدا کنم
باید برای بردنت عبایی دست و پا کنم
نمی‌شه تنهایی، باید جوونا رو صدا کنم

می‌گیرن گوشه‌های عبا رو
پاشو نگاه کن حال بابا رو
کی باید آروم کنه، تو داغت
زن و بچه‌ها رو
زنده کرده رفتنت عزای
رسول خدا رو

«جوون بابا، رشید بابا
پاشو تمومِ امید بابا»