داغ سقا

چشمتو وا کن و بازم صدام بزن برادرم
پاشو پناه آخرم پاشو تموم لشکرم
تنها میون دشمنا چشم انتظاره خواهرم

افتادی، روحم از تن جدا شد
پشتم از داغت سقا دو تا شد
مشکت خالی شد اما دلت خون
برا خیمه‌ها شد
از خنده‌هاشون پیداست با دستت
چقد عقده وا شد

«ببین که خیمه، چه بی‌پناهه
نگاه زینب، هنوز به راهه»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شکسته من خمیده من دست و نفس بریده تو
نمونده جای سالمی رو قامت رشید تو
خیره به سمت خیمه‌هاس نگاه ناامید تو

از پا می‌ندازه منو فراقت
می‌کشی حسینت رو با داغت
دلشوره دارم وقتی برم من
بیان باز سراغت
دلشوره دارم وقتی برم من
بیان باز سراغت

«چطور می‌تونم، ببینم اینجا
میون دشمن، می‌مونی تنها»