شبِ آخری

علیِ اصغرم خوابه، قاسم ببین چه بی‌تابه
نماز و نافله می‌خونه
بگو برادر زینب، ورد لبت چرا امشب
انا الیه راجعونه

آسمونو نگاه می‌کنی چرا
شدی مثل شب آخر بابا
بگو که نمیشی از ماها جدا

وای، سر تو همیشه سایه داره، روی سر من
وای، خدا چی می‌خواد، بیاد به سرِ برادر من

«وای حسین غریب»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قدم بزن جلو چشمم، می‌خوام نگاه من امشب
فقط به قامت تو باشه
هرکی نمی‌دونه دردو، بهش بگید دیگه زینب
قراره از حسین جدا شه

تو غمت نباشه بچه‌ها با من
رنج کوفه و شام بلا با من
مرهم غصۀ اُسرا با من

وای، خودم یه تنه، حریف همه، میشم داداشم
وای، به شرطی که هر کجا که میری، پیش تو باشم

«وای حسین غریب»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادت میاد بابام حیدر، تو اون نفس‌های آخر
منو سپرد به تو برادر
یادت میاد چقد مادر، سفارش تو رو می‌کرد
به من که باشم با تو یکسر

حالا فصل جدایی ما رسید
بهتر از تو کسی برادر ندید
من اسیر میشم و تو میشی شهید

وای، چی میشه خدا، حالا حالاها، سحر نرسه
وای، چی میشه که این شبِ آخری، به سر نرسه

«وای حسین غریب»