شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

علمداری هست

رو به شهادت، وا کرده آغوش
از خیمه آمد مدهوش مدهوش

تنها شده، وقتی عمو
والله لا أفارق عمّی‌ست ذکر او

نگذارد که امامش، تک و تنها باشد
هرچه باشد در رگ او، خون زهرا باشد

«باَبی انت و اُمّی، یا عزیز الزهرا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با دست خالی، با شوق سرشار
آمد به میدان، همچون علمدار

والله إن قطعتموا...
مانده به یاد او رجز آخر عمو

آمده تا که بگوید، در حرم یاری هست
بمیرد حرمله از غم، که علمداری هست

«باَبی انت و اُمّی، یا عزیز الزهرا»