هادی النقی

هادی النقی
اسمت ذکر روی لب ما
بزم روضه‌ت سُرَّ مَن رَأی
فدای غمت

هادی النقی
مثل دریاست جود و کرمت
غربت پیداست توی حرمت
فدای غمت

تو نوری و من در بند شبم
عادتُکُم الاحسان به لبم
شفا رو از تو می‌خوام

دلمو تا صحنت می‌رسونم
اونجا زیارت‌نامه می‌خونم
خدا رو از تو می‌خوام

«یا هادی النقی مدد»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هادی النقی
تیر غم به دل تو نشست
سنگ غربت پرتو شکست
فدای غمت

هادی النقی
بی‌تاب از این غصه و غمی
دل‌خون از این همه ماتمی
فدای غمت

سامرا برات زندون عذاب
دوباره امام و بزم شراب
دوباره زخم زبون

دوباره عطش از آتش زهر
دوباره سکوت مردم شهر
دوباره فصل خزون

«یا هادی النقی مدد»