غریبی نداره نهایت
وای از این غصه و این مصیبت
نبودی، یه لشکر حرامی
لشکری که نداشت رحم و غیرت
با آتیش اومد سوی خیمه، ای برادر
نمونده تو این باغ دیگه لالهای بیجراحت
گوشوارهها رو وقتی که بردن
خون شد دل اهل حرم
هر کس رو دیدم، با روی نیلی
میزد صدا وای مادرم
وای از غریبی
«پناه حرم ای حسینم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ندیدی چی شد وقت غارت
شد به آل پیمبر جسارت
تو رفتی اومد دشمن تو
بی تو روزم شده شام غربت
کجایی ببینی برادر، سایۀ سر
داره زینبت میره با دست بسته اسارت
حُرمت شکستن، دستامو بستن
زینب کجا و این عزا
بییار و یاور، میرم برادر
تا کوفه و شام بلا
وای از اسیری
«پناه حرم ای حسینم»