پناه آخر

زبان‌حال حضرت سکینه (علیهاالسلام)

جانم، به قد و قامتش که می‌شه سایه‌بون من
جانم، به دست و بازوی عموی پهلوون من
جانم، به بهترین عمو، عموی مهربون من

هم دلاوره، هم از همه دلاورا سره
از قدش نگم، نگم که قامتش چه محشره
تو روزای سخت، برای ما پناه آخره

از عموم می‌گم که آخر شجاعته
تا عمو باشه خیال عمه راحته

«ماهه، عمو اباالفضل»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی، دلم می‌خواد شبیه عمه زینبم بشم
تازه، منم دارم یه خورده از غمش رو می‌چشم
وقتی، میون بغض و خنده می‌کنه نوازشم

از غمش بگم، که غصه می‌خوره برای ما
من خودم دیدم، که گاهی گریه می‌کنه شبا
تو نماز شب، همه‌ش دعا می‌کرد برا بابا

از دل اونا فقط خدا خبر داره
کاش خدا دوتاشونو برام نگه داره

«جانم به عمه زینب»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دنیا، برام قشنگه وقتی که بابا کنارمه
وقتی، کنارمه روزای خوب در انتظارمه
بابا، تموم دلخوشی‌مه آروم و قرارمه

عشق یعنی همین، همین که می‌تپه دلش برام
شعر برام می‌گه، می‌گه تویی دلیل خنده‌هام
من فداش بشم، می‌گه تو رو یه جور دیگه می‌خوام

ای خدا یه کاری کن ازم جدا نشه
کاش که دختری تو دنیا بی بابا نشه

«جانم، بابای خوبم»