شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آیۀ تطهیر

ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره

سنگینی اندوه تو از کوه فزون‌تر
غم‌های فراوان تو بیرون ز شماره

فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره

سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره

تو آیۀ تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام میِ خود به سویت کرده اشاره

از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
از زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره

تا ماه جمالت به دل خاک نهان شد
بر چهره ز چشم حسنت ریخت ستاره