شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عصای معجزه

دلا ز معرکۀ محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

تو راست معجزه در کف، ز ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز

تو موج غیرت و عزمی، ز بحر بیم مدار
حذر ز غرش طوفان مکن، ز جا مگریز

ز سست‌عهدی ایام دل‌شکسته مشو
نشانه باش چو پرچم، ز بادها مگریز

چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه
به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز

تو از تبار دلیران خیبر و بدری
چو ذوالفقار و چو حیدر بزن صلا، مگریز

به نوش‌خند منافق ز ره کناره مگیر
به زهرخند معاند به انزوا مگریز

چو ره به قبلۀ امن است، پایمردی کن
خطا مکن، ز توهّم به ناکجا مگریز

چو تیر، راهِ هدف گیر و بر هدف بنشین
ز کج‌روی به حذر باش و از خدا مگریز

«امین» خلق و امانت‌گزار یزدان باش
به صدق کوش و خطر کن، ز مُدّعا مگریز