غزل | شعر هیأت

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

غزل

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

غزل

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

غزل

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

غزل

کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان

مهدی جهاندار

غزل

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

امام خامنه‌ای

غزل

همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را

سیدمحمدرضا یعقوبی‌آل

غزل

به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است

میلاد عرفان‌پور

غزل

من به غم‌های تو محتاج‌تر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم

علی گلی حسین‌آبادی

غزل

شادی هر دو جهان بی‌تو مرا جز غم نیست
جنت بی‌تو عذابش ز جهنم کم نیست

غلامرضا سازگار

غزل

تو را همراه خود آورده‌اند از شرق باران‌ها
تو را ای زادهٔ شرقی‌ترین خورشید دوران‌ها

جعفر عباسی

سرانجام

غزل

نشستم پیش او از خاک و از باران برایم گفت
خدا را یاد کرد، از خلقت انسان برایم گفت

عاطفه جوشقانیان

غزل