شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

جمعۀ موعود

گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم

قدس از سیطرۀ کفر رها می‌گردد
عاقبت حاجت مظلوم روا می‌گردد

آفتاب از پس این ابر برون می‌آید
نوبت عاشقی و فصل جنون می‌آید

قدس آزادترین شهر جهان خواهد شد
«نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد»

خنجر از پشت زدن حیله و ترفند شماست
قبلۀ اول عشق است که در بند شماست

بهراسید که مهدی زسفر می‌آید
صبر ایوبی این قوم به سر می‌آید

خالی از عاطفه‌اید و تهی از احساسید
بهراسید شمایی که خدانشناسید

بهراسید از این آه که دامنگیر است
به خود آیید که فردای قیامت دیر است

به خود آیید خدا ناظر اعمال شماست
آتش دوزخ در دیدۀ دجال شماست

نحس در طالعتان است که قابیل شوید
حقتان است گرفتار ابابیل شوید

گرچه ابری‌ست هوا و شبمان تاریک است
اندکی صبر عزیزان که سحر نزدیک است

می‌رسد جمعۀ موعود و سواری از راه
«هر که دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله»