شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دنیای بی‌علی

آه، کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
لبِ خاک از عطش ترک برداشت
چشمه در بینِ کوچه راه نرفت

دستِ طفل یتیم نان نرسید
جرعه‌ای طعم آسمان نرسید
دیگر امشب صدای نالۀ مرد
تا حوالی بی‌کران نرسید

نخل‌ها بی‌قرار و منتظرند
طعم خرمای بی علی تلخ است
روز خوش بی تو نیست در عالم
طعم دنیای بی علی تلخ است

این ابوجهل‌ها نفهمیدند
که تو با خود عدالت آوردی
شهر از کوره‌راه پر شده بود
که تو راه سعادت آوردی

رفتنت هم حکایتی دارد
روی محراب، رد خون مانده
بعد از آن روز جاهلان گفتند
مگر او هم نماز می‌خوانده؟!

خار در چشم خویش داری، مَرد!
استخوان در گلوی تو مانده
درد تنهایی تو را حس کرد
هر که نهج البلاغه را خوانده