تعریض | شعر هیأت

بعد از این‌که دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت

رضا خورشیدی‌فرد

غزل‌پیوسته

صدای لرزش مسجد به چشم می‌آمد
چه می‌گذشت که رحمت به خشم می‌آمد

محمدمهدی خانمحمدی

مثنوی

چیست این چیست که از دشت جنون می‌جوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون می‌جوشد

غلامرضا کافی

همین زنجره تا صبح

مثنوی

ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانه‌روز در ذکر و ثنا

سیده مرضیه یثربی

نور اندیشی

رباعی

تو را کشتند آن‌ها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند

علی مردی‌پور

غزل

با این‌که دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی

مهدی زارعی

رباعی

نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»

افشین علا

غزل

موعود خدا، مرد خطر می‌خواهد
آری سفر عشق، جگر می‌خواهد

محمدحسین ملکیان

نت‌های گریه‌دار

رباعی

دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت

محمدحسین ملکیان

نت‌های گریه‌دار

غزل

وقتی که در آخر‌الزمان حیرانم
وقتی که خودم بندۀ آب و نانم

مهدی زارعی

رباعی

مگر اندوه شب‌های علی را چاه می‌فهمد؟
کجا درد دل آیینه‌ها را آه می‌فهمد؟

علی‌اصغر شیری

غزل‌مثنوی

کرامت مثل یک جرعه‌ست از پیمانۀ جانش
سخاوت لقمه‌ای از سادگی سفرۀ نانش..

جعفر عباسی

سرانجام

غزل