در مسجدالنبی چه مؤدب نشستهاند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشستهاند
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
دست ابوسفیان کماکان در کمین است
اما جواب دوستان در آستین است
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
میبینمت میانۀ میدان غریبتر
یعنی که از تمام شهیدان غریبتر
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد
فقط خداست که از کار او خبر دارد
پرواز آسمانی او را مَلک نداشت
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود