ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
هر که غمت را خرید، عشرت عالَم فروخت
باخبرانِ غمت، بیخبر از عالَماند
در شکن طُرّهات، بسته دل عالمیست
وآن همه دلبستگان، عقدهگشای هماند
یوسف مصرِ بقا، در همه عالم تویی
در طلبت مرد و زن، آمده با دِرهماند
تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست
کاین شهدا تا ابد، فخر بنیآدماند...
چون به جهان خُرّمی، جز غم روی تو نیست
بادهکشان غمت، مست شراب غماند
عقد عزای تو بست، سنّت اسلام و بس
سلسلۀ کائنات، حلقۀ این ماتماند
گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند
خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خماند
خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را
زان که شهیدان او، جمله مسیحا دماند
هردم از این کشتگان، گر طلبی بذل جان
در قدمت جانفشان، با قدمی محکماند
سرّ خدای ازل، غیب در اسرار توست
سرّ تو با سرّ حق، خود ز ازل تواَماند
محرم سرّ حبیب، نیست به غیر از حبیب
پیک و رُسُل در میان، محرم و نامحرماند
در غمِ جسمت «فؤاد» اشک نبارد چرا؟
کاین قطراتِ عُیون، زخم تو را مرهماند
فؤاد کرمانی
آنها که مکتب تشیع را از بیرون نگاه کردهاند نه از درون، گاه بر عزاداریها و اشک و نالههای آن خرده گرفتهاند و زبان به طعنه و استهزا گشودهاند. اما این غم، با نگاه از درون خیمهی برافراشتهی سیدالشهدا(علیهالسلام) چهرهی دیگری دارد و آنان که به این خیمه راه یافتهاند حاضر نیستند این داغ را با هیچ عشرتی معاوضه کنند.
یکی از درونمایههای شعر عاشورایی خود «غم» و «عشق» حسینی بوده است و شعرا به زبانهای مختلف همواره این غم را ستودهاند و تقدیس کردهاند و از آن صیانت کردهاند. از ماندگارترین سرودههای عاشورایی با درونمایهی غم و عشق حسینی میتوان از این غزل فؤاد کرمانی نام برد. او در این غزل مدح باشکوه سیدالشهدا(علیهالسلام) را با مدح غم او و کربلای او و دلدادگان او آمیخته است.
انتخاب وزنی دوری و طربانگیز در توصیف غم و تکرار صنعت ادبی تضاد در بسیاری از ابیات (سوختگان غم و خرماند، غم و عشرت، خرید و فروخت، باخبران و بیخبران، دلبستگان و عقدهگشا، محرم و نامحرم، زنده و مرده و...) باعث موفقیت شاعر شده است، تا مخاطب بتواند خُرّمی و بهجت و سرور این غم بزرگ را از عمق جان بچشد. نگاه باشکوه عرفانی به بندگی امام حسین(علیهالسلام) و عزای او نیز در این شعر به اثربخشی بیشتر شعر و عمق محتوایی آن کمک کرده است.
نمی دانم چرا فؤاد کرمانی با این همه سرودههای ولایی و عاشورایی متمایز و درخشان تا این حد در مجالس مذهبی ما مهجور است.