شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

همه هست آرزویم...

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

به کسی جمال خود را ننموده‌ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفت‌وگویی...

شود این‌که از ترحم دمی ای سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر  ز تو تر کنم گلویی

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نِه بنشین کنار جویی...