بابای خوبم

سلام بابای خوبم سلام ای خورشید
تا تو برگشتی برگشت به قلبم امید

سرد بود اینجا چقدر قبل از تو
گرما به دلهامون بخشیدی
شب بود خرابه‌مون قبل از تو
تا که تابیدی

امشب تا صبح کنار من می‌مونی
انگار داری نماز شب می‌خونی؛ دل من خونه
آخه چرا پر از غروبه چشمات
سحر که شد منو ببر باز همرات؛ از این ویرونه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خونِ پیشونیت داره میده آزارم
شبیه راهب اما گلاب ندارم

اما با دستای لرزونم
من شونه می‌زنم به موهات
شُستم با اشک چشمام بابا
خون از ابروهات

جواب این سؤالو کی می‌دونه
کی مثلِ دخترت پیشت می‌مونه؛ تو این زمونه
جواب این سؤالو کی می‌دونه
کی می‌شه که بریم دوباره خونه؛ از این ویرونه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خبر داری از حالم بابا می‌دونم
می‌خوام بگردم دور تو نمی‌تونم

بابا بمونه که بعد از تو
چه جوری داده زجرم دنیا
باشه ادامۀ حرفامون
کنار زهرا

برام خرابه مثل یک زندونه
که غربتش دلم رو می‌سوزونه؛ دل من خونه
جواب این سؤالو کی می‌دونه
چه جوری جون ندم تو این ویرونه؛ با هربهونه