شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

باب الحوائج

با سجدۀ تو هر سحر، روشن شده زندان غم
با تو داره عطر بهشت، حتی سیاه‌چال ستم

پر و بال روح تو اسیر نشد بین قفس
چه دلای مرده‌ای رو زنده کردی هر نفس

ای دست تو مشکل‌گشا، باب الحوائج
حتی تو زندان بلا، باب الحوائج
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شبی که زنجیر ستم، به پای تو خون گریه کرد
چشمای آسمون تا صبح، برای تو خون گریه کرد

تو قنوت نمازت مگه چی خواستی از خدا؟
که آخر با چشم بارونی شدی حاجت‌روا

دلتنگی خیلی این روزا، موسی بن جعفر
برای دیدن رضا، موسی بن جعفر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حتی تن پاک تو هم، شد روضه‌خون کربلا
مونده سه روز روی زمین، جسم مطهرت آقا

به فدای پیکری که مونده بود بی‌پیرهن
پیکری که شد با خاک و خون و بوریا کفن

ای کشتۀ دور از وطن، غریب مادر
ای یوسف بی‌پیرهن، غریب مادر