فضا که بوی خون گرفت، زمین و آسمون گرفت
دیگه نمیدیدم تو رو من از روی تل
تا روی خاکا افتادی، هر که با هر چی داشت میزد
قیامتی به پا شده میون مقتل
نمیدونی چه کرده آخه داغ تو با خواهرت
حسین من! خورشید روی نیزهها شده سرت
خودم دیدم ده تا سوار، راهی قتلگاه شدن
دیدم به پای مرکبا، نعلای تازه میزدن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کشیده عطر سیب تو، منو به سوی قتلگاه
ولی نمیدونم کجاست تنت برادر
میون تیغ و نیزهها، چطوری خواهرت حالا
پیدا کنه آخه تو رو غریب مادر
زندهام ای یوسف بیپیرهنم، به بوی تو
آرزومه باز بگیرم بوسهای از گلوی تو
چه کرده با تو روزگار، ای مصحف به خون رها
یَومٌ عَلَی صَدرِ النبی، یَومٌ علی وجهِ الثَّری