شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دیدار آشنا

تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟

کجای عمر ز دیدار آشنا خوشتر؟
بیا عزیز به دیدار آشنا برویم

غبار خستگی از جان و دل فروشوییم
لباس شوق بپوشیم و باصفا برویم

سفیر آب، فرستاده دعوتی روشن
وضو بگیر به رغبت، بگیر، تا برویم

سپیده با گل تکبیر می‌رسد از راه
اشاره می‌کند از کوچۀ دعا برویم

نه راه دور و نه در بسته، بخت از این خوشتر؟
بیا عزیز! درِ خانه‌ی خدا برویم

از آن کرانه بلند است صوت پاک اذان
خوش است مسجد و خوشتر که با شما برویم