«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
از لب نی بشنوم صوت تو را
صوت «اِنّی لا اَرَی الموت...» تو را
پرچم زلفت رها در باد شد
وز شمیمش کربلا ایجاد شد
کربلا بر شیعه نامکشوف نیست
حکمتش جز امر بالمعروف نیست
ای مسلمانزاده بعد از هر اذان
رکعتی «تنهی عن الفحشا» بخوان
گر نمازت ناهی از منکر شود
از اذانت گوش شیطان کر شود
هر سحر دست نیایش باز کن
بیخود از خود تا خدا پرواز کن
بال مرد حق بُوَد دست دعا
«لَیسَ لِلاِنسان الا ما سَعی»
بی شریعت بر حقیقت راه نیست
معرفت بی حاجب و درگاه نیست
کی توان بی ذکر و تنزیه و نماز
راه بردن بر سر کوی نیاز
میدهد بانگ مؤذن این ندا
ترک خود کن تا کنی درک خدا
از مناره پنج نوبت پر خروش
نام احمد با علی آید به گوش
روز و شب گویم به آوای جلی:
«اِکفیانی یا محمد! یا علی!»
::
هر که در هُرم ولایت آب شد
نور شد، همسایۀ مهتاب شد
شیعه یعنی دست بیعت با غدیر
بارش ابر کرامت بر کویر
شیعه یعنی عدل و احسان و وقار
شیعه یعنی انحنای ذوالفقار
از عدالت گر تو میخواهی دلیل
یاد کن از آتش و دست عقیل
جان مولا حرف حق را گوش کن
شمع بیتالمال را خاموش کن
شیعگی آیا فقط خوابیدن است؟
روی مولا را به رؤیا دیدن است؟
ای جوانمردان! جوانمردی چه شد؟
شیوۀ رندی و شبگردی چه شد؟
ای که هر دم، دم ز حیدر میزنید
بر یتیمان علی سر میزنید؟
سیر کن در کوچههای بیکسی
دور کن از بیکسان، دلواپسی
مشکهای خسته را بر دوش گیر
اشکها را گرم در آغوش گیر
با یتیمان چاره «لا تَقهَر» بُوَد
پاسخ سائل «فَلا تَنهَر» بُوَد
پای در زنجیر خودخواهی مکن
امشب از انفاق کوتاهی مکن
هم بنوش و هم بنوشان زین سبو
«لَن تَنالُوا البِرَّ حتّی تُنفِقوا»
::
وادی ایمن تولای علیست
توتیا خاک کف پای علیست
از چه رو چون کوفیانِ بیولی
خرده میگیرید بر کارِ علی
حافظ این مُلک تیغ حیدر است
تیغ او از تیغتان بُرّانتر است
مُهر این امنیت از مِهر علیست
جان ما آیینۀ امر ولیست
هر نظر سوی جماران میکنم
جان خود را نورباران میکنم
گرچه با یاد شهیدان دلخوشم
شعله مینوشم سراپا آتشم
گفت هر دم کُلُّ اَرضٍ کربلا
شیعه یعنی غربت و رنج و بلا
شیعه یعنی صد بیابان جستجو
شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی سالک پا در رکاب
تا که خورشید افکند از رخ نقاب
شیعه یعنی دعبل چشمانتظار
میکشد بر دوش خود چل سال دار
شیعه باید همچو اشعار کمیت
سر نهد بر خاک پای اهلبیت
یا فرزدقوار در پیش هشام
ترک جان گوید به تصدیق امام
هر که نشناسد امام خویش را
بر که بسپارد زمام خویش را؟
این سخن کوتاه کردم والسلام
شیعه یعنی تیغ بیرون از نیام