بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را