به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود