عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست