با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را