عطش عشق

ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوان‌ها
ای آن‌که فرا رفته‌ای از شرح و بیان‌ها

می‌رفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشید نگاه تو به خونش جریان‌ها...

مشک تو که افتاد دلِ حادثه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمان‌ها

این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه
این بیت چه باید بکند در غم آن‌ها

ای هرچه امان‌نامه! ببینید و بسوزید!
این دستِ ردِ اوست بر این‌گونه امان‌ها