اسوۀ بردباری

نقل کرده‌اند: یکی از نوادگان خلیفه دوم، رفتار بد و نکوهیده‎‌ای با امام داشت، پیوسته به امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) ناسزا می‌گفت. عده‌اى از دوستان امام کاظم(عليه‌السلام) بر آن شدند تا او را بکشند، اما حضرت آنان را از اين کار بازداشت و بر آن شد تا مشکل را به صورتى ديگر حل کند. از اين رو محل او را جويا شد، به حضرت گفتند: در اطراف مدينه به زراعت مشغول است.
حضرت سوار مرکب خود شد و بى‌خبر به سوى او روانه گرديد. او را در مزرعه مشغول کار ديد و به سمت او رفت. آن مرد خطاب به حضرت فرياد برآورد: کِشت ما را پايمال مکن.
حضرت همچنان به راه خود ادامه داد تا اين که به وى نزديک شده، بناى مهربانى با او گذاشت و با لطيف‌ترين گفتار با او سخن گفت، سپس به نرمى از او پرسيد: چقدر به مزرعۀ تو زيان رسيده است؟
گفت: صد دينار.
امام فرمود: اميد دارى از اين مزرعه چه مقدار سود عايدت شود؟
گفت: از غیب آگاه نیستم.
امام فرمود: گفتم چه مقدار امید داری که از مزرعه‌ای به دست آوری؟
گفت: امید دارم که دویست دینار عایدم شود.
امام کاظم(عليه‌السلام) سيصد دينار به او داد و فرمود: اين براى توست و کِشت تو نيز باقى است.
آن مرد منفعل شد و از اين که پيش‌تر رفتارى ناشايست با امام داشت شرمنده گرديد. امام او را به حال خود ترک کرد و به مسجد پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله) بازگشت، اما آن مرد را در مسجد ديد که پيش از حضرت خود را به آن‌جا رسانده بود. تا امام را ديد به احترام برخاست و حضرت را چنين مورد خطاب قرار داد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ»(۱) فی مَن یشاء؛ خدا بهتر می‌داند رسالتش را کجا [و در چه کسی] قرار دهد.
دوستانِ مرد گرد او جمع شده و اين دگرگونى او را بر او خرده گرفتند. او با آنان به جدال و مخاصمه پرداخته، مناقب و نيکى‌هاى آن حضرت را برشمرده، براى حضرتش دعا مى‌کرد. امام رو به ياران خود کرد و فرمود: کدام [راه و برخورد] بهتر بود؟ آن کاری که شما درصدد آن بودید یا این روش که این مقدار او را اصلاح کرد؟» (۲)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. سوره انعام، آیه ۱۲۴.
۲. پیشوایان هدایت، ج۹ (باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه‌السلام)، ص۴۱-۴۰؛ به نقل از اعلام الوری ۲ / ۲۶؛ کشف الغمه ۳ / ۱۸؛ و... .

پدیدآورنده