شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دو روایت موازی در شعر (فرم در خدمت اندیشه)

میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید

چهار پارۀ تن، نه چهار پارۀ دل
چهار ماه شب بی‌کسی ولی کامل

چهار ابر به باران رسیده در ساحل
چهار رود به پایان رسیده، دریادل

چهار فصل طلایی ولی میان خزان
چهار بغض غم‌انگیز و مادری نگران

چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی

مدینه، حسرت دیرینۀ دو چشم ترش
چهار قبر غریب است باز در نظرش

چقدر خاطره مانده‌ست در مفاتیحش
و دانه‌ دانۀ اشکی که بوده تسبیحش

نشسته بود شب جمعه‌ای کنار بقیع
کمیل زمزمه می‌کرد در جوار بقیع

غروب، لحظۀ تنهایی‌اش دوباره رسید
غروب‌ها دل او خون‌تر است از خورشید

به غصه‌های جگرسوز می‌زند پهلو
دوباره شعله کشیده‌ست آب وقت وضو

شروع می‌کند او لیلة‌ المصائب را
همین‌ که دست به پهلو نماز مغرب را…

چهار رکعت دلواپسی پس از مغرب
چهار نافله در بی‌کسی پس از مغرب

در آسمان نگاهش که بی‌ستاره شده
چهار آینه مانده، هزار پاره شده

شکست آینه‌هایش میان گرد و غبار
شلمچه، ترکش و خمپاره، کربلای چهار

از آن زمان که پسرهای او شهید شدند
یکی یکی همه موهای او سفید شدند

و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت

اگرچه بین غم و غصه‌های خود تنهاست
ولی چهارم هر ماه روضه‌اش برپاست

طراوتی که نرفته‌ست سال‌ها از دست
بهشت خانۀ او سفرۀ اباالفضل است

صدای گریه بلند است بین مرثیه‌ها
چه دلنواز شده یا حسین مرثیه‌ها

نشسته گوشۀ ایوان کنار گلدان‌ها
برای بدرقه با اشک خود به مهمان‌ها -

- در التماس دعایش چه حرف‌ها گفته است
به لطف آن کمر خسته کفش‌ها جفت است...

یکی یکی
همه رفتند و
باز هم تنهاست...

رضا خورشیدی‌فرد

 

🔹شعر و داستان دو هنر تاثیرگذار هستند و اگر این دو هنر با یکدیگر تلفیق شوند، تاثیری مضاعف خواهند داشت. از دیرباز مثنوی قالب مناسبی برای این کار بوده است؛ هر چند مثنوی‌های داستانی گذشته غالباً به نظم نزدیک‌ترند. در دهه‌های اخیر، هم مثنوی با تحولاتی رو به رو بوده (از جمله سرودن مثنوی در وزن بلند) و هم حضور روایت و داستان در شعر شکل‌های هنری‌تر و تصویری‌تری را تجربه کرده است.

🔸در این مثنوی، شاعر فرم را به خوبی در خدمت اندیشه قرار داده است و بی آن‌که بخواهد حرفی شعارگونه در شعر بیاورد تنها در قالب فرم، اندیشه‌ی خود را در شعر جریان بخشیده است. این اندیشه که الگوی شهدا و پدران و مادران شهدای ما، اهل‌بیت و پدران و مادران شهدای کربلا بوده‌اند و این‌که چقدر زندگی شهدا و پدران و مادران آن‌ها رنگ و بوی زندگی اهل‌بیت را داشته و دارد، می‌تواند به صورت شعاری و یا به صورت بیان شاعرانه اما گزارش‌گونه در شعر بیاید. اما شاعرِ این شعر، کاری فراتر کرده است و با کمک فرم و روایت به جای گزارش این موضوع، آن را به زیباترین شکل نمایش داده است.

🔹این مثنوی هجده بیت دارد و ما تا بیت دوازدهم گمان می‌کنیم که شعر درباره‌ی حضرت اُم‌البنین (علیهاالسلام) و حتی حضرت زهرا (علیهاالسلام) است. اما به یک‌باره متوجه می‌شویم که داستان چیز دیگری است و شاعر زندگی زنی را روایت می‌کند که چهار فرزندش شهید شده‌اند. و اینجاست که بازگشت به بیت نخست و بازخوانی شعر لطف دیگری پیدا می‌کند. اوصاف زندگی این بانو، بی آن‌که رنگ اغراق به خود گرفته باشد، بسیار رنگ و بوی زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) و حضرت ام البنین (علیهاالسلام) را دارد.

🔸شاعر برای یکی کردن این دو روایت به خوبی از شگرد تداعی استفاده کرده است:

چهار مرتبه وقتی به غم دچار شوی
برای دشمن خود نیز گریه‌دار شوی...

و دانه دانه‌ی اشکی که بوده تسبیحش...

همین که دست به پهلو نماز مغرب را...

حتی آنجا که از روایت اصلی شعر پرده‌برداری می‌شود، باز هم شاعر شگرد تداعی را رها نمی‌کند و در توصیف پدر این چهار شهید این‌گونه می‌سراید:

و همسری که به دل غصه‌ای گذاشت، وَ رفت
نماز صبح سر از سجده برنداشت، وَ رفت

پدیدآورنده
درباره شاعر