قصیده از دیرباز معیار و ملاک سخنوری بوده است و وسیلۀ سنجش مایۀ شاعری. هنوز بسیاری از استادان کهنگرای ما، قصیده را «مادرِ دیگر قالبهای شعر فارسی» میدانند و کاملترین قالب. حقیقت هم این است که یک قصیدۀ متوسط گاهی بیشتر از یک غزل خوب یا یک رباعی عالی شاعرش را اقناع میکند و امیدوار. آن حظّی که آدمی از شعر خودش میبرد در قصیده بیشتر از دیگر قالبهاست و شباهتی میرساند به حظّی که از پیمودن یک مسیر دشوارگذار و سنگلاخ کوهستانی به کوهنورد دست میدهد، هر چند آن مسیر آنقدرها هم زیبا و سرشار از گل و سنبل نباشد.
قصیده را میشود مثل سیاهمشق در هنر خط دانست که گونهای است دشوار و در عین حال نشانۀ کمال استادی در خط، چنان که خوشنویس حرفهای با سیاهمشق شناخته میشود. ولی سیاهمشقها غالباً بیش از آنکه برای خوانده شدن توسط عموم باشند، برای حظَ و نقد خواصاند. این قصه فقط از امروز نیست، که از عصر عنصری و انوری و خاقانی نیز قصیدهها معیار سخنوری دانسته میشدهاند و آن قطعات و غزلهایی که از بعضی از این شاعران مانده و امروز برای ما بیش از آن قصایدِ مطنطن، صمیمی و جذاب مینماید، چه بسا که از محصولات جنبی کار آنان بوده است و نه محصول اصلی.
پدیدآورنده
منبع