شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

آیه‌های فتح

این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
در پیچ تاریخی دوران فتنه بسیار است
شمشیر بردار ای برادر جنگ دشوار است

تقدیر ما خورده گره با قلعۀ خیبر
باید ببندی بر سرت سربند یا حیدر
 
مردان میدان را بگو هر روز عاشوراست
والتین والزیتون که پیروزی از آن ماست
نور طلوع فجر صادق از افق پیداست
بیت‌ المقدس تا همیشه پرچمش بالاست

هر روز روز قدس و هر شب وقت بیداری‌ست
تا انتفاضه در رگ این سرزمین جاری‌ست
 
خون می‌چکد از شاخۀ زیتون در این ایام
حرفی نمانده بین ما و قوم خون‌آشام
جز این نصیحت که: بترس از امت اسلام
شوخی نکن با خشم اقیانوس ناآرام

این موج، شور بادها را با خودش دارد
نابودی جلادها را با خودش دارد
 
در چشم ما بار امانت بار سنگینی‌ست
کاری که از دستت برآید واجب دینی‌ست
شعری که از قدس و غم آن گفت، آیینی‌ست
بیت المقدس تا ابد شهری فلسطینی‌ست

هستیم ما از کودکی‌ها پای پیمانش
بستیم عهدی تازه با خون شهیدانش
 
کل فلسطین بوده عمری در پناه قدس
روزی سحر خواهد شد این شام سیاه قدس
از کربلا خواهد گذشت ای دوست! راه قدس
دارد می‌آید «حاج قاسم» با «سپاه قدس»

راهی که او رفته‌ست از اول جهت دارد
از جانب فرماندهش مأموریت دارد
 
با دست خود حکمی به او داده‌ست فرمانده
او که تمام آیه‌های فتح را خوانده
تکفریان را از عراق و سوریه رانده
هر کس که با او نیست در این جاده، جا مانده

یک روز پایان می‌دهد راه درازش را
می‌خواند او در مسجدالاقصی نمازش را