مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن | شعر هیأت

امشب که نرگس‌ها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک می‌ریزند

اعظم سعادتمند

غزل

نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که می‌گویند پایان یافت، ما هستیم

سعید تاج‌محمدی

دقایق

غزل

امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید...
این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟

یوسف رحیمی

حدود ساعت یک

مثنوی

گل می‌کند لبخند تو مهمان که می‌آید
باز است آغوش تو سرگردان که می‌آید

حسین عباس‌پور

غزل

این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است

فاطمه عارف‌نژاد

مربع‌ترکیب

جمعه حدود ساعت یک، نیمه‌شب، بغداد...
این ماجرا صدبار در من بازخوانی شد

محمدحسین ملکیان

حدود ساعت یک

چارپاره

امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کم‌طاقتی دارد

محمدمهدی سیار

غزل

در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان

مجتبی حاذق

غزل

وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است

محسن کاویانی

غزل

با دردهای تازه‌ای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم

یوسف رحیمی

غزل

این روزها حس می‌کنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یک‌ریز باران است

علیرضا قزوه

قصیده

از لحظه‌های آخرت چیزی نمی‌گویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمی‌گویم

محمد رفیعی

غزل