شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ادامه داشت

دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت

از چشم آسمانِ کبود آیه می‌چکید
فصل نزول سورۀ باران ادامه داشت

انسان پر از دریغ، پر از غم، پر از قصور!
جاماندگی و قصۀ خُسران ادامه داشت

شب ناگهان رسید و سر صبح را برید
صبحی که روز بعد، کماکان ادامه داشت

بر رحلِ نی تلاوت خون بود و تا ابد،
بغض غریب قاری قرآن ادامه داشت

عمری شهید بود و شهیدانه پر کشید
حالا ورای عالم امکان ادامه داشت

جغرافیای عشق به نامش قیام کرد
تشییع او به وسعت ایران ادامه داشت

می‌رفت و گریه‌های سپاهی سیاه‌پوش
در امتداد خیس خیابان ادامه داشت...

دی بود و درد بود و زمستان... ولی هنوز
در دشت، لاله لاله بهاران ادامه داشت