اعجاز

زمان از لحظۀ آغاز او چیزی نمی‌داند
زمین از کهکشان راز او چیزی نمی‌داند
مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمی‌داند
بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمی‌داند

کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر
کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر

کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش
که در قرآن حبیب خویش می‌خواند خداوندش
نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش
دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش

جهان دارد هنوز از این تبسّم پند می‌گیرد
جهان را عاقبت روزی همین لبخند می‌گیرد

چه معراجی که هرشب از دل سجاده‌اش دارد
چه اسرار نهانی در نگاه ساده‌اش دارد
چه سرو با شکوهی قامت افتاده‌اش دارد
چه اعجازی که در آیات فوق‌العاده‌اش دارد

که حتی مشرکان با آن‌که از جان دشمنش بودند
کنار کعبه هر شب محو قرآن خواندنش بودند

میان قومی از جاهل‌ترین مردم اقامت داشت
اگر آزار می‌دادند او را، استقامت داشت
اگر تهدید می‌کردند، او صبر و شهامت داشت
اگر تحقیر می‌کردند، با آن‌ها کرامت داشت

غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود
هزاران زخم می‌خورد و دمی نفرین نمی‌فرمود

شبی پرواز کرد، از آسمان‌ها رفت بالاتر
از آدم‌ رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر
گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر
«دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر

بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد
دعایی کرد اگر آن‌جا، دعا در حق مردم کرد..

میان کل عالم یک نفر با او برابر بود
نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود
علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود
پیمبر شهر علم و مرتضی این شهر را در بود

به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را
ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را

از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد
چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد
به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد
چه آمد بر امیرالمؤمنین؟ پرسیده خواهد شد

خدا یاد بشر می‌آورد آن روز فطرت را
و بالا می‌برد با هم کتاب‌الله و عترت را