مقصود عاشقان دو عالم لقای توست
مطلوب طالبان به حقیقت رضای توست...
بودم بر آنکه عشق تو پنهان کنم ولیک
شهری تمام غلغله و ماجرای توست
هر جا که پادشاهی و صدریّ و سروریست
موقوف آستان درِ کبریایِ توست...
هر جا سریست، خستۀ شمشیر عشق تو
هر جا دلیست، بستۀ مهر و هوای توست
کس را بقای دائم و عهد قدیم نیست
جاوید پادشاهی و دائم بقای توست...
امّید هر کسی به نیازی و حاجتیست
امید ما به رحمت بیمنتهای توست
هر کس امیدوار به اعمال خویشتن
«سعدی» امیدوار به لطف و عطای توست