انقلاب

قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه این‌که تشنه شویم و سراب برداریم

قرار بود از این سفرۀ پر از برکت
برای مسأله‌هامان جواب برداریم

قرار بود اگر ابر تیره را کشتیم
همه برابر از این آفتاب برداریم

بنا نبود که از باغ لاله‌‌ها تنها
برای زینت دیوار، قاب برداریم

بنا نبود که از پایمال گل‌هامان
برای منفعت خود گلاب برداریم

بنا نبود به بیراهه‌ها کشانده شویم
به سمت مرگ و تباهی شتاب برداریم

چه شد که محو نفاق هزارچهره شدیم؟
قرار بود که از آن نقاب برداریم!

یقین از این شب تاریک‌وتار می‌گذریم
اگر قدم‌ به سوی آفتاب برداریم

کجاست آن هیجان، آن شکوه، آن غیرت؟
مباد دست از این انقلاب برداریم