شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بهشت قُرب احمد

ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!

ای خدا مشتاقِ یارب یاربت
ای سلام انبیا بر زینبت

عالم خاکی، محیط غربتت
آفرینش، گشته گم در تربتت

کاروانِ دل، روان در کوی تو
قبلۀ جان محمد، روی تو

مشعل شب‌های احیای علی
نقش لبخندت مسیحای علی

خلق عالم، سائل و روزی‌خورت
لیف خرما وصله‌های چادرت

ای سه شب بی‌قوت و، از قوت تو سیر
هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر

وحی، بی ایثار تو کامل نشد
هل اتی، بی‌نان تو نازل نشد

آن که خاک مقدمش جان همه...
گفت: جان من، فدای فاطمه!

ای که در تصویر انسان زیستی
کیستی تو؟ کیستی تو؟ کیستی؟

فوق هر تعریف و هر تفسیر هم
پاک‌تر از آیۀ تطهیر هم

ای سجود آورده بر پای تو سر
ای خدا هم از نمازت مفتخر

مرتضی را محو صحبت کرده‌ای
غرق در دریای حیرت کرده‌ای

مدح تو کی با سخن کامل شود
وحی باید بر قلم نازل شود

آسمانی‌ها مسلمان تواند
بندۀ مقداد و سلمان تواند

آنچه هست و نیست فیض عام توست
خوش‌ترین ذکر امامان، نام توست

از نبی تا حضرت مهدی، همه
ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه

ای گدا با کوه غم، خرسندِ تو
حلِّ صد مشکل ز گردنبندِ تو..

شمع جمع اهل محشر چهر توست
مُهر هر پرونده مُهر مِهر توست

جز تولای تو دست‌آویز نیست
بی تو رستاخیز، رستاخیز نیست

دستگیر خلق در محشر تویی
منجی و بخشنده و داور تویی

محشر از فیض تو گلباران شود
عفو، مشتاق گنه‌کاران شود

صحنۀ محشر همه پابست توست
اختیار نار و جنت دست توست

مِهر تو روز قیامت هستِ ماست
ریشه‌های چادرت در دست ماست

روز محشر کار ما با فاطمه‌ست
نقش پیشانی ما یا فاطمه‌ست

بی‌کسیم و جز تو ما را نیست کس
روز وانفسا تو را داریم و بس

از کرامت بر جبین ما همه
ثبت کن «هذا محبُ الفاطمه»...