شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

به حریمت پناه آوردم

می‌رسم خسته می‌رسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
آشنایی ندیده چشمانم
آشنایی نخوانده در گوشم

آمدم تا کنار مرقد تو
دامنی اشک و آه آوردم
مثل آهوی خسته از صیّاد
به حریمت پناه آوردم

آمدم تا خزان قلبم را
با نگاهی پر از جوانه کنی
بشکند بغض و اشک‌هایم را
مثل تسبیح دانه‌دانه کنی

در طواف تو مثل پروانه
هستی‌ام را به باد خواهم داد
تا نگاهم کنی تو را سوگند
به عزیزت جواد خواهم داد

زیر طاق رواق‌های حرم
سایه‌سار بهشت موعود است
دل زائر اگرچه غم دارد
به رضا چون رسید،‌ خشنود است