شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

جادۀ سه‌شنبه‌شب قم

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آینه
آن‌قدر خیره شد که تبسّم شروع شد...

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم؟ که ماجرا
از ربّنای رکعت دوّم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السّلامُ عَلَیکُم... شروع شد