شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حدیث تشنگی

طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود

صحیفه‌ای که سراسر شعور و شیدایی‌ست
حدیث سلسله گیسوی آشنایش بود

گرفته بود صبورانه صبر را در بر
همیشه آینه مجذوب سجده‌هایش بود

حدیث تشنگی و آب را مپرس از او
که عهدنامۀ عُشّاق کربلایش بود

اگر چه آب روان بود مَهر مادر او
چه شد که آینه‌گردان غصه‌هایش بود

چگونه لب بگشاید به یک تبسم سبز
کسی که حادثه‌ای سرخ پابه‌پایش بود