شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

خورشید در تنور

امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور

دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست
امشب نماز یار فُراداست در تنور

هر ندبه عاشقانه به معراج می‌رود
انگار شور مسجدالاقصاست در تنور!

خاکستر است و شعله و پروانه‌ای که سوخت
امشب تمام عشق همین جاست، در تنور

اینجا مدینه نیست ولی با هزار غم
دست دعای فاطمه بالاست در تنور!

این زادهٔ خلیل که جانش به باغ سوخت
غم را چگونه باز پذیراست در تنور؟!

از اشک‌های تب‌زده طوفان به‌پا شده‌ست
ای نوح! این تلاطم دریاست در تنور!

با داغ جاودانهٔ تاریخ آشناست
باغ شقایقی که شکوفاست در تنور

این سَر که آفتاب سرافراز عالم است
روشن‌ترین مفسّر فرداست در تنور

دیگر چرا ز واقعه باید خبر گرفت
وقتی که عمق حادثه پیداست در تنور!