شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دخیلِ اشک

سحر که چلچله‌ها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دل‌انگیز لاله‌ها کردند

سفر به سوی سلیمان، سفر به سمت بهار
سفر به آینه با هُدهُد سبا کردند

به سایه‌سار نبوت در آستانۀ وحی
ملائک از سر اخلاص رَبَّنا کردند

شنیده‌اند که در دامن رسول خداست
عطیّه‌ای که به زهرای او عطا کردند

به شوق آن‌که بچینند گل ز دیدارش
فرشتگان مقرّب، خدا خدا کردند

سرود عاطفه را با مهاجران خواندند
به رسم سابقه، انصار را صدا کردند

به یک نگاه محبت امیدها بستند
شبی که دیده به دیدار دوست وا کردند

در او ترانۀ خورشید و ماه جاری بود
اگر تلاوتِ وَالشّمسِ وَالضُّحی کردند..

مدینه شاهد لبخند ناز کوثر بود
که جشن عاطفه وعشق را به پا کردند

حدیث روشن معراج سیدالشهدا
حکایتی‌ست که با خیل انبیا کردند

جمال دلکش این ماه را، نگاه کنید
که نذر بوسۀ پیغمبر خدا کردند
::
در آن محیطِ صفا، موج می‌زد آرامش
چه شد که صحبت طوفان کربلا کردند

دخیلِ اشک به شش‌گوشۀ ضریحِ حسین
گره زدند و به اصحاب او دعا کردند

حسین گفت به یاران، حدیثی از عرفات
که دست شُسته ز جان، روی بر منا کردند

حسین درس شهادت به عاشقان آموخت
که هر کجا چمنی بود، نینوا کردند

حسین داد به هر روز رنگ عاشورا
بنی‌اُمیّه اگر عید را عزا کردند

حسین روح شهامت دمید در گل‌ها
که ارغوان و شقایق به خون شنا کردند

حسین غرق مناجات بود مثل نسیم
نگاه زینب او را گره‌گشا کردند

مجاهدان فضیلت به عرصۀ ایثار
به این امامتِ بشکوه اقتدا کردند

تمتّعی که حسین از ثواب عمره گرفت
حصار محکم آیین مصطفی کردند

به پاس آن همه سعی بلیغ و صبر جمیل
جمال روشن او را خدانما کردند

به ساق عرش نوشتند نام ثارالله
بر این صحیفۀ فرخنده مرحبا کردند

شمیم تربت پاکش به هر کجا که رسید
کبوتران حرم نیت شفا کردند

حیات در نظر او عقیده است وجهاد
که این ودیعه نهان در نهاد ما کردند

به آفتاب قسم، جلوه در محبت اوست
خوش آن گروه که بر عهد او وفا کردند

«شفق» به ساقی لب‌تشنگان چو دل می‌بست
«معاشران گره از زلف یار وا کردند»