شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

روضه خواندم...

رمز شب؟
ـ قبله!
یا علی اخوی
قبل از این بوده‌ایم ما با هم؟
ـ قبل از این که نه!
منتها امشب میهمان همیم... فردا هم

دم افطار آمدی خیر است
شکر،
تنها نماندم امشب را
سفره را پهن کن
همان گوشه‌ست
نان هم اینجاست... آب و خرما هم

به نماز ایستادم و آرام
پشت من در سکوت قامت بست
گرچه او دست بسته، من با مهر...
گرچه راهش جداست از راهم

از کجایی؟
ـ حلب، همین اطراف...
خانه‌ام دست داعش افتاده
همسر و دخترم محاصره‌اند
گفتم: از حس و حالت آگاهم

گفتم از کربلا و عاشورا
روضهٔ غارت و هجوم و حرم
روضه خواندم...
نگاهش ابری شد
گریه کردیم مدتی با هم

از اباالفضل گفتم و غیرت
گفت: جانم فدای او
گفتم:
ما فدایی خواهرش هستیم
گفت در بین گریه‌ها:
ما هم

::

صبح رفت و ندیدمش دیگر
بعد یک هفته
غرق خون، بی‌سر
آمد و ...
خاطرات شیرینش
ماند در کام شعر کوتاهم