شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سرزمین مقدس

تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوه‌گاه مقامات انبیا بودی

پر از ترنم یاد خداست حافظه‌ات
معطر از نفس انبیاست حافظه‌ات

تو سرزمین عروج و تو وادی معراج
ولی به روی گلوی تو چکمۀ تاراج

هوا عوض شد و بادی وزید و طوفان شد
بهار دست‌خوش هجمۀ زمستان شد

تفنگ کهنۀ تو خالی از فشنگ مباد
در این نبرد، تو را لحظه‌ای درنگ مباد

میان دست تو سنگی که هست سجیل است
حریف ابرهه‌ها غیرت ابابیل است

غمت مباد که زخمی‌ست دست خالی تو
چرا که خیمه زده فتح در حوالی تو

غمت مباد که فرعون یکه‌تاز شده‌ست
که ایستادگی تو حماسه‌ساز شده‌ست

اگرچه هجمۀ طغیان گرفته دریا را
بزن به نیل دوباره عصای موسی را

همیشه بر سر پیمان خود بمان، ای قدس
بمان و سورۀ «والفتح» را بخوان، ای قدس

بیا که دشمنت افتاده از نفس امروز
مبارک است! رهایی، تو از قفس امروز

ببین که نسل تو نسل قیام و فریاد است
برای چیدن زیتون تازه آماده‌ست

«رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند»

در آسمان تو باران نور نزدیک است
بایست! مژده که صبح ظهور نزدیک است