شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سقای عشق

ای تشنه به سرچشمۀ احساس بیا
با دامنی از شقایق و یاس بیا
تا سجده کنی روح جوانمردی را
با ما به «مقام دست عباس» بیا

با یاد اباالفضل دلم آسوده‌ست
با او دلِ ما را سَر و سِرّی بوده‌ست
در حاشیۀ علقمه گفتم نکند
یک عمر دو دست در تنم بیهوده‌ست!

عباس که صف‌شکن بُوَد تکبیرش
خواندند به بیشۀ شجاعت شیرش
در معرکۀ کرب‌وبلا، برق بزن!
ای جرأت ذوالفقار از شمشیرش

عباس که بوسه زد به چشمانش تیر
شد شوق علمداری او عالمگیر
پیشانی او شکست، اما پیچید
آوازۀ پیروزی خون بر شمشیر

حُسن تو به ماه طعنه می‌زد عباس
مانند تو سرو برنخیزد، عباس
غیر از تو ندیدیم کسی دستش را
در پای برادرش بریزد، عباس

در کرب‌وبلا کسی عطش‌باور نیست
آتش به چمن زدند و یک یاور نیست
کو آن‌که خبر دهد به اطفال یتیم
در علقمه آب هست، آب‌آور نیست

در علقمه، ماه گرم شبگردی‌ بود
در چهرۀ او نشان همدردی بود
آغاز شهادت اباالفضل آیا
پایان مروّت و جوانمردی بود؟