کی میشود از مهر تو، شرمنده نشد؟
یا بندهنوازی تو را بنده نشد؟
از خشم تو بندۀ گنهکار گریخت
اما به کسی جز تو پناهنده نشد
اشک آوردم، آتش آه آوردم
هم نامه و هم روی سیاه آوردم
هرکس به تمنای تو چیزی آورد
من هیچ نداشتم، گناه آوردم
با آنکه دمی نبوده خرسند از من
هرگز نبریده است پیوند از من
از این همه عیبپوشیاش حیرانم
انگار حیا کرد خداوند از من!