نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
اگر چه چشمهای روشنی خاموش شد اما
بدانید آسمان جادۀ ما روشنان دارد
قلم در دست او مثل تفنگی تشنۀ جوشش
دلش آشوب، حرف صلح اما بر زبان دارد
غمش مخفیست از چشمی که این غم را نمیفهمد
غمش پیداست از سوزی که در طرز بیان دارد
کلامش ان یکاد است و نگاهش آیةالکرسی
دعا در آستین دارد، نظر در آستان دارد
گمان کردید راهی نیست عاشق را به جز مردن
گمان اما نمیبردید راهی بیگمان دارد
شما پایانتان مرگ است و ما آغازمان، آری
تفاوت در همین نقطهست، اینجا داستان دارد
به دریا دل زدن دامان تر میآورد با خود
چه غم؟ کشتی اصحاب ولایت بادبان دارد
::
به راه افتاده تابوتی و جمعی در پیاش گریان
فقط عشق اینچنین پشت سر خود کاروان دارد
یکی از عاشقان کم شد، دلم تنگ است، جا ماندم
که امشب حلقۀ تنگ شهیدان میهمان دارد