سلام! آمدهام تا به من، امان بدهید
دلی به روشنی رنگ آسمان بدهید
یگانه مشرق عصمت! چه میشود که به من
برای عرض ادب، همت و توان بدهید؟
دخیل پنجره فولادتان شدم، شاید
به این کبوتر پربسته، آشیان بدهید
جز این دعا، چه بخواهم من از شما، که مرا
پناه، از خطر «آخرالزمان» بدهید
ودیعهایست نهان، در نهاد من «توحید»
به شرط آن که طراوت، شما به آن بدهید
از آستان شما، عرض حاجتم این است
که در زمین خراسان، به من ضمان بدهید
دلم که آهوی وحشیست، مانده سرگردان
شما طریق هدایت به او نشان بدهید
جواب این دل درمانده را، به جان جواد
به حُرمت نفس پاک قدسیان بدهید
علامت دل عاشق، شکستن است اینجا
به این شکستهدل، امّید و آرمان بدهید
فرشتگان مقرّب! برای سرمۀ چشم
به من، غباری از این روضه ارمغان بدهید
رهایی از غم ایام، در ولای رضاست
به من، سعادت این فیضِ جاودان بدهید
یکیست حرف دلم با زبانم از اول
به من، توانِ قبولی در امتحان بدهید
در آفتاب قیامت، که عافیتسوز است
خدا کند به «شفق» نیز سایبان بدهید