شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

قبلۀ عشّاق

رسید و گرد راهش کهکشان‌ها را چراغان کرد
قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد

یکایک ریگ‌ها و سنگ‌ها، پابوس چاووشش
قدمگاهش نگاه خاک را آیینه‌بندان کرد

تمام کاتبان گفتند ما را میزبانی کن
تمام کاتبان را با حدیثی تازه مهمان کرد

رُواتش سلسله در سلسله نورٌ علی نورند
کلامش در شب مردابی تاریخ، طوفان کرد

بیا «شیخ صدوق» و در «اَمالی» خودت بنویس
که اعجاز نگاهی می‌کند کاری که قرآن کرد

بیا با زعفران بنویس از شمس‌الشموسی که
کلام روشنش یک شهر را از نو مسلمان کرد

به یُمن او درِ هفت آسمان رو به زمین باز است
ضریحش قبلۀ عشّاق را سمت خراسان کر